از صبح تا غروب تو خونه موندن داره بهم فشار میاره الان دقیقا دوست دارم یکی بیاد بگه چته و من زل بزنم تو چشاش بگم خوبم بعد فقط گریه کنم و بعدش بخوابم بگم ولی نمیخوام چیزای کوچیک انقدر حالمو بد کننمیخوام یه جوری بخوابم که بیدار میشم حالم خوب باشه هیچکاری نکردم از صبح قرار بود یه دوره ببینم با محمد بعد یه مدت فهمیدم دوتایی نمیتونیم ببینیم راستش اینکه هر کاری رو من بارها بهش یادآوری میکنم اما اون هر چیزی رو یه بار میگه و بعد اگه انجام نشه بیخیال میشه ناراحتم میکنه اینکه سر این داستان الان همکارش فکر میکنه من مسئولیت پذیر نیستم اذیتم میکنه اما به هر حال تصمیم گرفتم خودم تنها ببینمش و امروز جز دیدن اون و دوختن چندتا گل کوچیک کاری نکردمحتی ناهارم نخوردم کرختم امروز ...برچسبها: محمد نامه های ذهنی مریض به ناکجا آباد...
ادامه مطلبما را در سایت نامه های ذهنی مریض به ناکجا آباد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : rozhayeferdokht بازدید : 43 تاريخ : شنبه 26 آذر 1401 ساعت: 19:01